سه قدم تا میلاد عشقم
گل پسر مامان بزرگ شدی . شدی ی جوانمرد بزرگ. چقدر زود گذشت. تو الان دیگه همه چیز رو می فهمی. هر چقدر از عشقم و عاشقی کردن هام بگم کم گفتم. فکر نمی کنم بتونم پنج شنبه بیام برات بنویسم. و مجبورم این مسئولیت رو یا به خاله ها یا به خاله مریم محول کنم. تولدت از ماه قمری سوم رمضان المبارک بود. من شرمنده ام مثل همیشه که با تاخیر این روز رو تبریک گفتم چون مشکلات و مریضی های اخیری که برام پیش اومد حسابی ناتوان و ضعیفم کرد و مدام در حال استراحت بودم. خلاصه که هر روز این روزها یاد پارسال میافتم که هر روز به شکمم نگاه می کردم و میگفتم زودتر بیا.دیگه خسته شدم از انتظار.بیا کنارم بخواب تا با نفسهات آروم بگیرم. بیا تا ببینم که سالمی و د...